قرآن، کتاب موعظه(4)
متنی که اینک می آید، بخشی از سخنانی است که در پی بحث «قرآن، کتاب موعظه»، یکی از استادان دانشگاه مرقوم فرموده اند و پاسخی است که من به ایشان داده ام:
همکار ارجمند جناب دکتر نکونام:
نکاتی که فرموده بودید را چند بار خواندم لیکن پاسخ سوال خود را نیافتم لذا صریح تر عرض می کنم:
1. آیا اعجاز قرآن را قبول دارید؟ و اگر دارید، معجزه بودنش به چیست؟
2. آیا خداوند عالم و قادر نمیتوانست قرآن را به گونهای نازل فرماید که علاوه بر رسالتی که برایش متصور بود، عاری از اشکال نیز باشد؟ مثلا در حرکت خورشیدی که بدان اشاره نمودید، آیا خدواند نمیتوانست به موضوع دیگری اشاره کند که ظاهر و واقعیتش یکی باشد و مخاطب برای درک آن نیازی به علومی که هنوز کشف نشده است نداشته یا خداوند مجبور به گفتن سخن نادرست نمیشد؟
در پاسخ نکات ذیل را عرض می کنم:
1. بی تردید قرآن معجزه ای جاوید است و معجزه بودنش هم در همان جهتی است که خودش به آن تصریح کرده است؛ نه آن جهاتی که دیگران ادعا کرده اند. قرآن تصریح می کند، قرآن از این جهت معجزه است که پیامبر(ص) آن را نه از طریق خواندن کتاب های آسمانی سابق، بلکه از طریق وحی دریافت کرده؛ چنان که آمده است:
وَ کَذلِکَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ فَالَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مِنْ هؤُلاءِ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلاَّ الْکافِرُونَ * وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمینِکَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ * بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فی صُدُورِ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلاَّ الظَّالِمُونَ (عنکبوت، 47-49)؛ و همچنین ما قرآن را بر تو نازل کردیم. پس آنان که بدیشان کتاب دادهایم بدان ایمان مىآورند، و از میان اینان کسانىاند که به آن مىگروند، و جز کافران [کسى] آیات ما را انکار نمىکند. و تو هیچ کتابى را پیش از این نمىخواندى و با دست [راست] خود [کتابى] نمىنوشتى، و گر نه باطلاندیشان قطعاً به شک مىافتادند. بلکه [قرآن] آیاتى روشن در سینههاى کسانى است که علم [الهى] یافتهاند، و جز ستمگران منکر آیات ما نمىشوند.
نیز در جای دیگر آمده است:
وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکیمٌ * وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کُنْتَ تَدْری مَا الْکِتابُ وَ لاَ الْإیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّکَ لَتَهْدی إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (شوری، 51-52)؛ و هیچ بشرى را نرسد که خدا با او سخن گوید جز [از راه] وحى یا از فراسوى حجابى، یا فرستادهاى بفرستد و به اذن او هر چه بخواهد وحى نماید. آرى، اوست بلندمرتبه سنجیدهکار، و همین گونه، روحى از امر خودمان به سوى تو وحى کردیم. تو نمىدانستى کتاب چیست و نه ایمان [کدام است؟] ولى آن را نورى گردانیدیم که هر که از بندگان خود را بخواهیم به وسیله آن راه مىنماییم، و به راستى که تو به خوبى به راه راست هدایت مىکنى.
از این آیات نیز هرگز چنان دانسته نمی شود که حالا چون قرآن از سوی خدا به پیامبر نازل شده، باید به گونه ای باشد که خطاب به همه مردم در تمام اعصار باشد و به گونه ای سخن گفته باشد که در هیچ زمانی نسبت به بیان قرآن اشکال وارد نکنند.
2. این که آیا در قرآن اشکالاتی هست یا نه، بستگی دارد به این که آیا ما انتظاراتی که از قرآن داریم، واقعی است یا غیر واقعی. اگر انتظارات ما از قرآن واقعی باشد، هیچ اشکالی بر قرآن وارد نیست؛ اما اگر ما از قرآن انتظار داشته باشیم که در قرآن هر چیزی آمده باشد، حتی به علوم بشری هم پرداخته باشد، بی تردید در قرآن اشکالات فراوانی خواهد بود.
بنابراین باید ما انتظارات خود را از قرآن واقعی کنیم و از قرآن همان چیزی را بخواهیم بیان کند که در مقام بیان آن است؛ نه آن چیزهایی را که ما با تکیه بر پیش فرض ها و انتظارات حاصل از آنها از قرآن می خواهیم بیان کند.
واقعیت قرآن عبارت از این است که آن حاوی 114 متن مستقل به نام سوره است که به قصد هدایت و موعظه عرب حجاز عصر پیامبر(ص) نازل شده است: حدود 90 سوره آن در مکه و خطاب به مشرکان قریش نازل شده و حدود 24 سوره آن در مدینه و خطاب به مردم مدینه اعم از مسلمانان و یهودیان و دیگران نزول یافته است.
این مردم نیز با نگاه ظاهری و چشم سر به جهان می نگریستند و از علوم جدید به کلی محروم بودند؛ لذا خداوند متناسب با سطح فهم آنان از همین دریچه نگاه ظاهری با آنان سخن گفته است. شما وقتی قرآن را خطاب به آن مردم بدانید، هرگز هیچ اشکالی بر قرآن وارد نمی سازید که مثلاً، چرا از حرکت ظاهری خورشید سخن گفته، نه از حرکت هایی که علم امروزه از خورشید کشف کرده است. آن مردم فقط همین حرکت ظاهری را از خورشید درک می کردند؛ لذا خداوند وقتی می خواهد آنان را به نعمت ها و نشانه های قدرت خود توجه بدهد، می فرماید، به این حرکت ظاهری خورشید که درک می کنید، بنگرید تا به نعمت و قدرت الهی واقف شوید.
باید توجه داشت که هم سطح درک های مردم در اعصار مختلف تفاوت دارد و هم واژگان و تعابیر زبان متناسب با سطح درک آنان از عصری به عصر دیگر تفاوت پیدا می کند؛ لذا نمی توان از قرآن توقع داشت، با مردم عصر پیامبر(ص) به گونه ای سخن بگوید که هم برای آنان قابل فهم و جاذب باشد و هم برای مردمان اعصار بعد. این نقص به خداوند بر نمی گردد؛ بلکه به فهم ناقص بشر و نیز زبان ناقص او بر می گردد.
3. قرآن خود را کتاب تذکر و موعظه معرفی کرده است و لذا ما باید در مقام تذکر و موعظه گرفتن از قرآن باشیم؛ نه این که توقع داشته باشیم، قرآن کتاب تاریخ و نجوم و مانند آنها هم باشد و راجع به آنها هم سخنی گفته باشد. اگر ما قرآن را کتاب تذکر و موعظه تلقی کردیم، هرگز به آن خرده نمی گیریم که چرا در مقام اصلاح باورهای غیر علمی مخاطبانش برنیامده است.
4. زبان عربی ابزار و قالب بیان مقاصد الهی است و زبان هر قومی عبارت از الفاظ و تعابیری است که از سطح و نوع نگرش آنان به جهان و تاریخ و محیط خود ناشی می شود و ای بسا پاره ای از نگرش های آنها اسطوره ای و خلاف واقع باشد و آنها در زبانشان بازتاب یافته باشد.
5. گفتمان حاکم در هر زبانی از عصری به عصر دیگر و از قومی به قوم دیگر تفاوت پیدا می کند و یک سخنگوی به یک زبان برای این که فصیح و بلیغ سخن بگوید، باید در چارچوب گفتمان زمان و قوم خودش سخن بگوید و گرنه مورد اعتراض و خرده گیری مخاطبانش واقع خواهد شد که این چه طریق سخن گفتن است؛ لذا باید گفت که نزول قرآن به زبان عرب حجاز عصر پیامبر(ص) مقتضی است، در قرآن در قالب همان دانش ها و معهودات آنان سخن بگوید و لذا استقاده از اسطوره در قرآن به عنوان قالب بیان اجتناب ناپذیر خواهد شد.